hadi

مهدی جان!

 

سوالی ساده دارم از حضورت

 

من آیا زنده ام وقت ظهــــورت

 

اگر که آمدی من رفته بــــودم

 

اسیر سال و ماه و هفته بودم

 

دعایم  کن دوباره جان بگیـــرم

 

بیایـــم در رکـــــاب تو بمیـــرم

 

 

 

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 19 خرداد 1390برچسب:,ساعت 10:32 توسط hadi| |

گفت: يكي از مسئولان اداره مهاجرت آمريكا به سازمان اطلاعاتي اين كشور(سيا) درباره بي در و پيكر بودن اعطاي پناهندگي به ايرانيان فراري شديداً اعتراض كرده است.
گفتم: اين حيوونكي ها كه در جريان فتنه 88 براي منافع آمريكا و اسرائيل دست به همه نوع وطن فروشي و كاسه ليسي زده بودند، حالا چرا وقتي به وطن اصلي خودشان برگشته اند، تحويلشان نمي گيرند؟!
گفت: اداره مهاجرت اعتراض كرده است كه بسياري از ايرانيان فراري، افرادي بي خاصيت و بي سوادند و بعد از چند دفعه تبليغ عليه جمهوري اسلامي ديگر به درد هيچ كاري نمي خورند.
گفتم: چطور وقتي كه اين حيوونكي ها براي آمريكا تن به هر بدبختي و ذلتي مي دادند، «هلو» بودند، اما حالا «لولو» شده اند؟!
گفت: اداره مهاجرت مي گويد، بسياري از فراري ها، درباره خودشان اطلاعات غلط مي دهند، و آن چيزي نيستند كه معرفي مي كنند.
گفتم: چوپان دروغگو رفته بود خواستگاري، ازش پرسيدند شغلت چيه؟ گفت؛ متخصص كامپيوترم.پرسيدند، نرم افزار يا سخت افزار؟ گفت؛ پشم افزار!

نوشته شده در شنبه 14 خرداد 1390برچسب:,ساعت 17:56 توسط hadi| |

خداوند زن را آفريد خداوند زن را از پهلوي چپ مرد آفريد نه از سر او تا بر او

 مسلط گردد نه از پاي او تا لگد كوب اميال او گردد بلكه از پهلوي او تا برابر

 او باشد و از زير بازوي او تا در حمايت او باشد و از نزديكترين نقطه به قلب

اوتا محبوب او باشد .

نوشته شده در شنبه 14 خرداد 1390برچسب:,ساعت 17:50 توسط hadi| |

همیشه خانم ها به امر شریف «شرط و شروط تعیین کردن» مشغولن. ولی حالا وقتشه که ما مردها هم تکلیف خودمون رو روشن کنیم...

خانوما توجه کنن؛ اینها قانون های ما هستن:
توجه بفرمایید که همه قانون ها شماره ”۱“ هستن



۱- با شما خرید کردن ورزش نیست. ما هم دوست نداریم فکر کنیم که هست.

۱- گریه کردن یعنی باج خواستن!

۱- هر چیزی که می خواهید درست بگید. بذارید درست روشنتون کنیم:
با گوشه زدن به جایی نمی رسین
با کنایه زدن به جایی نمی رسین
با حرفای مبهم به جایی نمی رسین
صاف و پوست کنده بگین چی شده

1. هیچ اشکالی نداره اگه سوال های ما رو با ”بله“ و ”خیر“ جواب بدین. خیلی هم خوشحال میشیم.

1. بی زحمت فقط وقتی مشکلتون رو پیش ما بیارین که بخواهین ما حلش کنیم. ما فقط مشکل حل کردن بلدیم. اگه همدردی می خواهید برید پیش بقیه خانم ها.

۱- اگه برای ۱۷ ماه متوالی سردرد دارید، یه چیزیتون میشه. خودتونو به دکتر نشون بدین.

۱- چیزایی که ۶ ماه پیش گفتیم رو توی دعوای امروز علیه خودمون استفاده نکنین. اصلاً می دونین چیه؟ ما فقط حرفای هفته پیش یادمونه.

۱- اگه فکر می کنین چاقین خب حتماً هستین دیگه. چرا باز می پرسین ؟

۱- اگه از حرف ما ۲ تا برداشت می کنین و یکیش شما رو عصبانی یا غمگین می کنه، پس منظور ما این یکی نبوده، اون یکی بوده.

۱- یا از ما بخواهید یه کاری براتون بکنیم، یا بهمون بگید چطوری باید انجامش بدیم. نه هر دو تاش با هم!
اصلاً اگه شما بهتر می دونید که چطور باید انجام بشه، چرا خودتون انجام نمی دین؟

۱- اگه خیلی احساس میکنین که حتماً باید یه حرفی رو بزنین، حداقل تا آگهی بازرگانی تلویزیون صبر کنین. نه وسط فیلم!

۱- کریستف کلمب از کسی آدرس نپرسید. ما هم نمی پرسیم.

۱- ما مردا فقط اسم ۱۶ تا رنگ رو بلدیم.

۱- اگه ما پرسیدیم ”چته؟“ و شما گفتین ”هیچی“، ما هم فرض می کنیم چیزیتون نیست. البته میدونیم که یه چیزیتون هست، ولی به دردسرش نمی ارزه.

۱- اگه یه چیزی می گین ولی نمی خواهین جوابشو بشنوین، پس ما هم یه جوابی می دیم که نخواهید بشنوید.

۱- وقتی می خواهیم با هم بریم بیرون، هر چی که بپوشین خوبه. به جون خودتون راست می گم.

۱- لباساتون کافیه.

۱- کفشاتون هم خیلی زیاده.

۱- اندام ما خیلی هم متناسبه. خپل هم خیلی خوبه.

نوشته شده در جمعه 13 خرداد 1390برچسب:,ساعت 17:33 توسط hadi| |

 

دردانه من فاطمه جان ! شايد اين آخرين نامه پدرت باشد كه براي تو نگاشته است برمن ببخش پدري را كه همچون پدران نتوانست برتو پدري كند چون پاهايش را داد تا اسلام و كشور پايدار باشد و در اين اواخر چشم هايش را داد تا بيدارباشيد تا مگر گرگي طمع شرف و حيثيت اسلام و شيعه را نكند ! بايد چشم هايم كور ميشد هنگامي كه ديد : مسلمان نامي به كشورش تجاوزكرد و از آن بدتر در سوسنگرد به ناموس دختران مسلمان تجاوز كرد و من هيچ كاري نتوانستم بكنم و تا آخريت لحظات عمر خويش آن كابوس را فراموش نكردم و نخواهم كرد ! و بخاطر آن بود هنگامي كه دختري ۱۲ ساله بودي و رئيس جمهور وقت به ديدارم در بيمارستان آمد و از تو خواست كه چيزي بخواهي تا بدهد و تو ماشين خواستي تا پدرت راحت شود از درد آژانس خواستن و جلويت را گرفتم كه نه دخترم بگذار تفنگ بخرند ! و تو ناراحت شدي و من به هرزحمتي بود آن ناراحتيت را جبران كردم . امروز بگويم برايت كه اگر گلوله اي در آن لحظه داشتم متجاوزان به ناموس مسلمان ايراني را به درك واصل ميكردم ولي افسوس كه نبود !!! پس ببين فرق روزهايي را كه من ديدم و تو ديدي را . من از نداشتن گلوله تا آخر عمر زجر ميكشم و تو از نداشتن پدري مثل ديگر پدران !!!! پس درد ما همه از نداشتن است و تو ومن از نداشتن گزيده ميشويم ولي اينك در اين كشور پهناور ايران كساني هستند كه براي خريدن يك سگ ۲۰۰ميليون تومان خرج ميكنند و تازه بقول خودت براي آن سگ هم پزشك اختصاصي هم ميگيرند و حاج رضا(سرداري كه از اولين روزهاي جنگ رزميد و جنگيد و زخمها برداشت و بستري ها هم نديد و اينك در كنج خانه اي در يكي از روستا ها با فقر وفلاكت دست و نجه نرم مي كند !)با پرونده اي سنگين در بنياد هنوز درصد جانبازي ندارد كه حداقل حقوق بخور نمير داشته باشد و خوب ميداني كه بنياد براي اين عزيز چندين بار كميسيون كرد و چندين بار صفر درصد كرد و اينك جاج رضاي بچه شهري با زن و بچه هايش به روستائي پناه برده تا در آنجا زن و بچه اش در زمينهاي مردم كار كنند و خرج نان بخور ونمير را در آورند !‌ حال اينكه اگر از بودجه بيت المال هم اندكي به خانواده او ميرسيد خداپسندتر بود ! فاطمه ! اگر خواستي براي پدرت كاري انجام دهي براي حاج رضا ها انجام بده تا روح پدرت شاد شود و شرمنده شهدا نباشد كه نتوانستم براي حاج رضا ها كاري انجام دهم ! خدايا تو نيك ميداني كه به هر مسئولي كه ديدم گفتم كه : بچه هاي رزمنده چه دردهائي را اينك تحمل ميكنند و هيچ نتيجه اي نگرفتم !!! دخترم پدر شرمگينت را ببخش بخاطر اينكه جهازيه ات را نصف كردم تا دختر حاج رضا بي جهيزيه و شرمنده به خانه شوهر نرود !!! دخترم هميشه و در همه حال از ولايت اميرالمومنين علي(ع) و اينك در غيبت حضرت حجت(عج)از ولايت فقيه نه يك قدم جلو و نه يكقدم عقب نمان كه سفارش خدا و امام راحل و شهداست و هرچه فلاكت در گذشته داشته ايم از نبود ولايت فقيه است ! فاطمه جان نامه اي هم به پسرت علي نوشته ام كه توصيه ميكنم وقتي ۱۵ ساله شد حتما بدهي تا بخواند و دفترهاي خاطراتم را كه جبهه نوشته ام به شرط دادن به پسرت علي به تو ميسپارم . مواظب باشيد كه در دفتر خاطراتم اسم منافقاني را كه آنروزها ما شناسائي كرده بوديم ولي اينك اهل زر و زور شده اند اگر بدستشان بيفتد نامشان را از بين خواهند برد و من اگر تا بحال نسبت به نشر آن اقدامي نكردم از ترس جان خود نبود بلكه جلوگيري آن زر و زور مداران بود ولاغير !!! اگر روزي از خواستي برسر مزارم بيائي اول به مزار شهداي گمنام سربزن سپس به پدرت !

نوشته شده در جمعه 13 خرداد 1390برچسب:,ساعت 17:31 توسط hadi| |

مرد داخل بانک در منهتن نیویورک شد و از دستگاه نوبت گرفت.وقتی شماره اش از بلندگو اعلام شد بلند شد و پیش کارشناس بانک رفت و گفت که برای مدت دو هفته قصد سفر تجاری به اروپا را داره و به همین دلیل نیاز به یک وام فوری بمبلغ ۵۰۰۰ دلار داره.کارشناس نگاهی به تیپ و لباس موجه مرد کرد و گفت که برای اعطای وام نیاز به قدری وثیقه و گارانتی داره.. و مرد هم سریع دستش را کرد توی جیبش و کلید ماشین فراری جدیدش را که دقیقا جلوی در بانک پارک کرده بود را به کارشناس داد و رئیس بانک هم پس از تطابق مشخصات مالک خودرو بالاخره با وام آقا موافقت کرد آنهم فقط برای دو هفته.کارمند بانک هم سریع کلید ماشین گرانقیمت را گرفت وماشین به پارکینگ بانک در طبقه پائین انتقال داد.
خلاصه مرد بعد از دو هفته همانطور که قرار بود برگشت ۵۰۰۰ دلار + ۱۵٫۸۶دلار کارمزد وام رو پرداخت کرد.کارشناس رو به مرد کرد و از قول رئیس بانک گفت :” از اینکه بانک ما رو انتخاب کردید متشکریم” و گفت ما چک کردیم ومعلوم شد که شما یک مولتی میلیونر هستید ولی فقط من یک سوال برام باقی مانده که با این همه ثروت چرا به خودتون زحمت دادین که ۵۰۰۰ دلار از ما وام گرفتید؟

مرد یه نگاهی به کارشناس بیچاره کرد و گفت: تو فقط به من بگو کجای نیویورک میتونم ماشین ۲۵۰٫۰۰۰ دلاری رو برای ۲ هفته با اطمینان خاطر و با فقط ۱۵٫۸۶ دلار پارک کنم؟


نوشته شده در پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:,ساعت 20:1 توسط hadi| |

اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه

گفت: یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم

گفت: من رفتنی ام!
گفتم: یعنی چی؟

گفت: دارم میمیرم
گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟

گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد.
گفتم: خدا کریمه، انشاله که بهت سلامتی میده

با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم خدا کریم نیست؟

فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گول مالید سرش


گفتم:
راست میگی، حالا سوالت چیه؟
گفت:
من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم
کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن
تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم
خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت
خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد
با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه
سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم
بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم
ماشین عروس که میدیم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم
گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم
برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم
الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم
حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟



گفتم: بله، اونجور که یاد گرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه

آرام آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر، داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟
گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!

یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟
گفت: بیمار نیستم!!

هم کفرم داشت در میومد و هم از تعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟

گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه! خلاصه ما رفتنی هستیم کی اش فرقی داره مگه؟

باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد...ا

نوشته شده در پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:,ساعت 20:0 توسط hadi| |


خدمت همنوعان عزیز،


    آمدیم و یکی از همین روزها شیطان خان از سجده نکردنش به آدم پشیمان شد و تصمیم گرفت توبه کند. بیائید محض حفظ آبرو حیثیت‌‌مان هم که شده، حداقل یک نفر از ما شایسته باشد برای سجده بگذاریم جلویش!

نوشته شده در پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:,ساعت 20:0 توسط hadi| |

رنج دردی است که سخت تحمل میشه.

زمان لشگریست برای از بین بردن انسان!...تحمل سربازیست برای دفاع!

و صبر فرمانده مدافعان!

رنج را به فرماندهی صبر تحمل کن تا زمان را شکست دهی.

بی تابی تنها زمان را در نابودی انسان یاری می کند...

نوشته شده در پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:,ساعت 19:58 توسط hadi| |

شکسپیر میگه؛ اگر کسی را دوست داری رهایش کن اگر سوی تو برگشت از آن توست و اگر برنگشت از اول برای تو نبوده.

اما ویکتور هوگو میگه؛ کسی رو که دوستش داری هر چند وقت یه بار بهش یادآوری کن که او را دوست داری.

در عوض دانشجوی زیست‌شناسی معتقده که؛ اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن. او تکامل خواهد یافت.

دانشجوی آمار معتقده که؛ اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن. اگر دوستت داشته باشد، احتمال برگشتنش زیاد است و اگر نه احتمال ایجاد یک رابطه مجدد غیر ممکن است.

طبق نظر دانشجوی فیزیک؛ اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن. اگر برگشت، به خاطر قانون جاذبه است و اگر نه یا اصطکاک بیشتر از انرژی بوده و یا زاویه برخورد میان دو شیء با زاویه صحیح هماهنگ نبوده است.

دانشجوی حسابداری چرتکه به دست میگه؛ اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن. اگر برگشت، رسید انبار صادر کن و اگر نه، برایش اعلامیه بدهکار بفرست.

دانشجوی ریاضی هم بنا بر استدلال خودش میگه؛ اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن. اگر برگشت، طبق قانون ٢=١+١ عمل کرده و اگر نه در عدد صفر ضربش کن.

دانشجوی کامپیوتر هم میگه؛ اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن. اگر بر گشت، از دستور Copy / Paste استفاده کن و اگر نه بهتر است که به کل Delete اش کنی.

اما یک دانشجوی خوش‌بین معتقده که؛ اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن. نگران نباش بر می‌گردد.

دانشجوی عجول در جواب این سوال با عجله میگه؛ اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن. اگر در مدت زمانی معین برنگشت فراموشش کن.

دانشجوی شکاک به نگاه غریب میگه؛ اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن. اگر برگشت، از او بپرس "چرا"؟

در مقابل دانشجوی عجول، دانشجوی صبور معتقده که؛ اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن. اگر برنگشت، منتظرش بمان تا برگردد.

و در آخر دانشجوی رشته صنایع میگه: اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن. اگر برگشت، باز هم به حال خود رهایش کن این کار را مرتب تکرار کن.

نوشته شده در پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:,ساعت 19:54 توسط hadi| |

مردم گفته هایت را فراموش خواهند کرد،

 مردم اعمالت را فراموش خواهند کرد،

 اما آنها هرگز احساسی را که به واسطه تو به آن دست یافته‌اند، از یاد نخواهند برد


نوشته شده در پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:,ساعت 19:53 توسط hadi| |

بزرگی معتقد است که ثروت بدتر است برای اینکه.....

براي اين‌که علم، ميراث پيامبران است. ولي مال ميراث قارون و
هامان وفرعون است.

براي اين که مال را تو بايد حفظ‌کني. ولي علم تورا حفظ مي کند.

براي‌اينکه صاحب ثروت، دشمنان بسيار دارد، ولي صاحب علم
 دوستان بسيار دارد.

براي‌اينکه هرگاه از مال استفاده‌کني، از آن
 کاسته مي‌شود، ولي اگر از علم استفاده‌کني، برآن افزوده‌مي‌شود"

براي‌اينکه صاحب‌مال با صفاتي مانند بخيل و لئيم، خوانده مي‌شود،
 ولي از صاحب‌علم با احترام و تجليل، نام برده‌مي‌شود"

"براي‌اينکه در مورد مال، از دزد ترسيده مي‌شود که
مبادا به آن دستبرد بزندوببرد، ولي در مورد علم چنين ترسي نيست"

براي‌اينکه مال با گذشت زمان، کهنه‌مي‌شود. ولي علم با مرور
 زمان، کهنه نمي‌شود و هميشه تازه است"

براي‌اينکه مال، قلب صاحبش را سخت مي‌کند، ولي علم قلب
 صاحبش را نوراني مي‌نمايد"

براي‌اينکه صاحب مال، تکبر مي‌ورزد و خودبيني
 مي‌کند، ولي صاحب علم، خاشع و متواضع است"

شما چه نظری دارید؟

نوشته شده در پنج شنبه 12 خرداد 1390برچسب:,ساعت 19:50 توسط hadi| |


Power By: LoxBlog.Com